جدول جو
جدول جو

معنی نفس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نفس کردن
(فِ گِ رِ تَ)
هو کردن. هو کشیدن. دم همت گماشتن. همت کردن پیر و مرشد و یا درویش در برآمدن حاجتی. (یادداشت مؤلف). هو کردن و همت گماشتن پیری و مرشدی از اولیأاﷲ در کاری. رجوع به نفس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ شُ دَ)
سود بردن. فایده بردن، سود رساندن. فایده دادن: این معامله فلان مبلغ برایش نفع کرد، مؤثر افتادن و تأثیر کردن دارو یا سخن در کسی
لغت نامه دهخدا
(ءِ کَ دَ)
انکار کردن. گفتن که نیست. (یادداشت مؤلف) :
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند.
حافظ.
، دور کردن، از شهر بدر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تبعید کردن. بیرون کردن: ملک بفرمود تا بزنندش و نفی کنند تا چندین دروغ درهم چرا گفت. (گلستان چ دکتر یوسفی ص 81) ، نیست کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، نفی کردن فرزند را، بیزاری جستن از او. (یادداشت مؤلف) ، باطل کردن. نسخ کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نفی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ تَ)
در مخزن وسیلۀ نفت سوز، نفت ریختن. در انبارۀ چراغ یا بخاری یا آب گرم کن نفت سوز، نفت ریختن
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ کَ دَ)
به نفخ مبتلا شدن. آماس کردن. ورم کردن. رجوع به نفخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنفس کردن
تصویر تنفس کردن
رخیدن دم بر کشیدن هنیدن هوییدن نفس کشیدن دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجس کردن
تصویر اجس کردن
اجتماع کردن و مشاوره نمودن در کار
فرهنگ لغت هوشیار
سود بردن سود کردن بهره بردن، نفع رساندن سود رسانیدن: قال افتعبدون من دون الله ما لا ینفعکم شیئا و لا یضرکم. . پس شما بدون خدای چیزی می پرستید که شما را نفعی نکند و مضرتی نرساند و نتواند نه آن و نه این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفی کردن
تصویر نفی کردن
انکار کردن، گفتن که نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمس کردن
تصویر لمس کردن
بساویدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفر کردن
تصویر حفر کردن
کندن، فروکندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفظ کردن
تصویر حفظ کردن
از بر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
نفس کشیدن، دم زدن، نفس زدن، شهیق
متضاد: زفیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
للانتفاخ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
Bloat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
gonfler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
puchnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
膨らむ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
پھولنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
บวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
להתנפח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
使膨胀
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
распухать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
kujaa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
부풀다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
inchar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
ফুলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
फुलाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
gonfiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
hinchar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
aufblähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
opzwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
надуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نفخ کردن
تصویر نفخ کردن
membengkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی